مردی منافق، زن مؤمنه ای داشت که آن زن، در تمام امورخود به نام خداوند تعالی مدد میجست و همهی کارهای خود را با گفتن « بسم الله الرحمن الرحیم » شروع می کرد. شوهر زن از اینکه او در هر کاری بسم الله می گوید، خشمگین و ناراحت بود.
تا اینکه روزی برای اینکه زن را به بسم الله بدبین کند، حیله و نقشه ای کشید. کیسه ی کوچکی زر به زن خود داد و گفت: آن را به امانت نگه دار.
زن کیسه را گرفت و هنگام گرفتن کیسه، گفت:
« بسم الله الرحمن الرحیم ». آن کیسه را در پارچه ای پیچید و باز بسم الله گفت. سپس آن را در مکانی پنهان کرد و در حال پنهان کردن، گفت:
« بسم الله الرحمن الرحیم ».
فردای آن روز، شوهر کیسه را از محلی که زن مخفی کرده بود، سرقت کرد و به دریا انداخت تا زن را بی اعتقاد و شرمنده کند. پس از انداختن کیسه به دریا، به دکان خود آمد و مشغول به کار شد.
در میان روز، صیادی دو ماهی برای فروش آورد.
مرد، آن دو ماهی را خریده و به منزل فرستاد که زن با آن، برای شب غذا طبخ کند. وقتی زن شکم یکی از ماهیان را پاره کرد، کیسه ی زر را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را از شکم ماهی خارج کرد و در جای اول خود گذاشت.
چون شب شد و شوهرش به خانه آمد، زن ماهیان بریان را نزد او آورد و تناول کرد. آنگاه مرد گفت:
کیسه ی زر را که نزدت به امانت گذاشته بودم، بیاور.
زن برخواسته و « بسم الله الرحمن الرحیم » گفت و آن کیسه را آورد و نزد شوهر خود گذاشت.
شوهر از دیدن کیسه، بسیار تعجب نمودهو سجده ی الهی را به جا آورده و از مؤمنان گردید.