شنگول و منگول گرگ شدن،
کوکب حوصله ی مهمون رو نداره،
کبری تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه،
روباه و کلاغ دستشون توی یک کاسه است،
حسنک گوسفنداشو ول کرده وتوی یک
شرکت آبدارچی شده،
آرش کمانگیرمعتاد شده،
شیرین،خسرو و فرهادو پیچونده و
با دوست پسرش رفته اسکی،
رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و
باموتور میرن کیف قاپی!
راستی سر ما ایرانیها چه آمده؟
زندگی شراب تلخیست که همه ی ما
محکوم به نوشیدن آن هستیم , پس
مینوشیم به یاد آنهایی که دوستشان داریم.